اصطلاحات

اصطلاحات در زبان انگلیسی

اصطلاح شماره 24
Drive somebody up the wall
معنی: کسی را عصبانی کردن
 

 
- That noise is driving me up the wall.
- آن صدا دارد من را عصبانی می کند.
 
- The news will drive him up the wall.
- آن خبر او را عصبانی خواهد کرد.
 
صطلاح شماره 25
Keep something under your hat
معنی: چیزی را از دیگران مخفی نگه داشتن، تو دل خود نگه داشتن
 

 
- You should keep the news under your hat.
- تو باید این خبر را از بقیه مخفی نگه داری.
 
اصطلاح شماره 26
Rain cats and dogs 
معنی: سخت و شدید باریدن

 
- It's raining cats and dogs today! I wish I'd brought my umbrella to school!
- امروز دارد باران خیلی شدیدی می بارد. ای کاش چترم را به مدرسه می آوردم.
 
اصطلاح شماره 27
Under the weather
معنی: ناخوش، بدحال
 

 
- I stayed home from work because I was feeling under the weather.
- من سر کار نرفتم و خانه ماندم، زیرا احساس کسالت می کردم.
- When you catch cold, you feel under the weather.
- وقتی آدم سرما می خورد، احساس کسالت می کند.
 
اصطلاح شماره 28
Cross your finger
توضیح: برای موفقیت کسی یا اتفاق چیزی امیدوار بودن
 

 
- we'll be crossing our fingers for you to pass your exam.
- امیدواریم (دعا می کنیم) در امتحانت قبول شوی.
 
اصطلاح شماره 29
Keep an eye open on something
معنی: مراقب چیزی بودن
 
 
- We've asked the neighbors to keep an eye open on the house for us while we are away.
- ما از همسایه ها خواسته ایم که وقتی بیرون هستیم مراقب خانه باشند.
 
اصطلاح شماره 30
Let the cat out of the bag
معنی: دهن لقی کردن، بند به آب دادن
 
اصطلاحات انگلیسی
- I wanted it to be a surprise, but my sister let the cat out of the bag.
- من می خواستم که آن یک سورپرایز باشد، اما خواهرم بند را به آب داد.
 
اصطلاح شماره 31
Lose one's head
معنی: دستپاچه شدن

- When Mel saw a dog in the street right in front of his car, he lost his head and drove into a tree.
- وقـتی مل سگی را در خیابان درست در مقابـل ماشینش دید، دستپاچه شد و بـه یک درخت زد.
 
اصطلاح شماره 32
Jump out of the frying pan and into the fire
معادل فارسی: از چاله درآمدن و در چاه افتادن
 
 
- I know that you thought this part of the program was difficult, but wait until you sea the next part. You're jumping out of the frying pan and into the fire.
- من می دانم که شما فکر می کنید این بخش از برنامه مشکل بود، اما صبر کنید تا بخش بعدی را ببینید. شما دارید از چاله در می آیید و در چاه می افتید.
 
اصطلاح شماره 33
(A) piece of cake 
معادل فارسی: مثل آب خوردن
 
- I really prepared for that exam. It should be a piece of cake.
- من واقعاً خودم را برای امتحان آماده کرده ام. باید مثل آب خوردن باشد.
 
اصطلاح شماره 34
A Slap in the face
معادل فارسی: تو دهنی
 
- It was a slap in the face to be the only one not invited to the party.
- اینکه تنها کسی بود که به میهمانی دعوت نشده بود (برای او) مثل یک تو دهنی بود.
 
اصطلاح شماره 35
Feel like (doing something)
معنی فارسی: خواستن
 
 
- I don't want to stay home again tonight, I feel like doing something.
- من نمی‌خوام امشب دوباره خونه بمونم، من می‌خوام یه کاری بکنم.
 
منبع:www.zabanamoozan.com