آموزشی : نحوه برخورد با فحاشی، انتقادهای بیجا و افراد بی ادب

آموزشی :  نحوه برخورد با فحاشی، انتقادهای بیجا و افراد بی ادب 


عصبانی نشوید! چرا باید اجازه دهید یک نفر دیگر احوال شما را تعیین کند؟
وقتی کسی به ما بی‌ادبی می‌کند، اولین واکنش ما محافظت از خودمان است. ناراحت می‌شویم و با چیزی مثل این پاسخش را می‌دهیم: «چطور جرات می‌کنی با من اینطور حرف بزنی؟» «سر من داد نزن!» با این روش، ما این فرد عصبانی را به مشکل خودمان تبدیل می‌کنیم.

چرا باید اجازه دهید فرد دیگری مشخص کند چه احساسی داشته باشید؟ عصبانی شدن به آن فرد کمک می‌کند روی وضعیت احساسی شما کنترل پیدا کند. این قدرت زیادی است که می‌توانید به آن فرد بدهید، مخصوصاً به کسی که به شما توهین و بی‌ادبی کرده است.

اگر دربرابر میل اولیه‌تان برای دفاع از خود مقاومت کنید، از اتفاقی که خواهد افتاد غافلگیر خواهید شد. به جای «چرا با من اینطور رفتار می‌کنی؟» سعی کنید بگویید، «به نظر میاد روز سختی داشتی.» به جای «من کاری نکردم. با من اینطوری حرف نزن!» بگویید، «به نظر میاد ناراحت شدی.» مشکل او را به مشکل خودتان تبدیل نکنید. مشکل خودش است، نه مشکل شما.

به محض اینکه کلمه «من» را استفاده کنید، دینامیک روانشناختی به طور قابل‌توجهی تغییر می‌کند. آنوقت آن مسئله به چیزی بین شما و او تبدیل می‌شود. با استفاده از کلمه «تو» یا «شما» توپ را در زمین آن فرد نگه می‌دارید و مشکل فقط متوجه خود او خواهد بود.

این مسئله ارتباطی با شما پیدا نمی‌کند البته به شرط اینکه سعی نکنید آن را به خودتان ارتباط دهید.

متوجه خواهید شد که وقتی با حالت دفاعی به او واکنش نمی‌دهید، دیگر ناراحت نخواهید شد. تا زمانیکه خودتان نخواهید خودتان را وارد آن موضوع کنید، آن موضوع هیچ ربطی به شما نخواهد داشت.

گاهی‌اوقات انتقاد به شکل توصیه‌هایی با بسته‌بندی زیبا ارائه می‌شوند. در چنین مواردی از آن فرد تشکر کرده و بعد تصمیم بگیرید که حرف او اعتباری داشته است یا خیر. گاهی‌اوقات سخت می‌توانید آن پیام را از پیام‌رسان آن جدا کنید، ولی وقتی این کار را کردید، ممکن است متوجه شوید که توصیه خوبی بوده است.

حتی اگر انتقاد او مسخره یا خودخواهانه هم بود باز از او تشکر کنید. اگر فهمیدید که آن توصیه بیشتر از اینکه سازنده باشد قصد تحقیر شما را داشته است، احتمالاً آن فرد ناراحتی داشته است و برای اینکه خودش احساس بهتری نسبت به خود پیدا کند مجبور شده اینکار را بکند. برای او دلسوزی کنید و حرفش را به خودتان نگیرید. اگر عصبانی یا ناراحت شوید، مثل این است که بخواهید مرد ۹۰ ساله‌ای که قصد دعوا با شما را داشته است، کتک بزنید. اول اینکه هر اتفاقی هم که بیفتد، نمی‌توانید برنده شوید. دوم اینکه، چکار دارید می‌کنید؟ حالت دفاعی به خودتان نگیرید. فقط بگویید، «خیلی ممنون. به حرفت فکر می‌کنم.»

 


 
اگر دوست داشتید، می‌توانید بدون داشتن لحن تمسخرآمیز از خودش سوال کنید که چطور توانسته تا این حد موفق و توانمند باشد!


نظر: «می‌دونی، تو اون جلسه واقعاً از موضوع پرت بودی!»

پاسخ: «جدی؟ باید بعداً یه نگاهی بهش بکنم. چه جالب که تو حواست به من بوده! جلسه برای تو چطور بود؟»

نظر: «می‌دونی این لباس خیلی بهت نمیاد!»

پاسخ: «مرسی که بهم گفتی. خیلی‌ها همچنین چیزی به آدم نمیگن چون ممکنه ناراحت بشم. تو واقعاً فوق‌العاده‌ای! این سلیقه تو مُد و لباس رو از کجا آوردی؟»

نظر: «فکر می‌کردم میخوای وزنت رو پایین بیاری. فکر میکنی درسته اینو بخوری؟»

پاسخ: «واقعاً مرسی که بهم یادآوری کردی تو رژیمم. ممنون. به نظر میاد خودت اراده خیلی خوبی داری. لطفاً بگو چطوری اینقدر بااراده شدی.»

این فرد به این دلیل به شما بی احترامی می‌کند که دوست دارد خودش احترام جلب کند. با تشکر از او بخاطر نظری که داده، چیزی که می‌خواسته را به او می‌دهید و جنگ را تمام می‌کنید.

البته، همه انتقادها از آدم‌های مشکل‌دار نیست. و فقط به این دلیل که آن انتقاد با لحن محبت‌آمیز بیان نشده به این معنی نیست که آن فرد برای شما ارزشی قائل نیست. فقط ممکن است که نتوانسته باشد به طور موثر و بامحبتی انتقادش را به زبان بیاورد.

همیشه باید به خاطر داشته باشیم که تا می‌توانیم جلو زبانمان را بگیریم. بنابراین دفعه بعدی که خواست با انتقادش عصبانی و ناراحتتان کند، یادتان باشد اگر به او جواب ندهید هیچ چیز را از دست نمی‌دهید

منبع : beytoote

آموزشی : اهمیت دادن به ظاهر تا کجا نشانه بیماری نیست؟

آموزشی : اهمیت دادن به ظاهر تا کجا نشانه بیماری نیست؟

همه انسان‌ها، به‌خصوص افرادی که برای خود ارزش قائل هستند، به رسیدگی‌های ظاهری نیاز دارند. در اصل، این رفتار نشانه سلامت، شادابی و عزت‌نفس است. اما اهمیت دادن به ظاهر تا کجا نشانه بیماری نیست؟


هیستریونیک چیست؟
از زمانی که به سن بلوغ رسیده بود، آرزو می‌کرد هرچه زودتر به 18 سالگی برسد تا بتواند قوز روی بینی‌اش را با کمک تیغ جراحی محو کند. فکر می‌کرد با انجام این جراحی روزگار بر وفق مرادش می‌شود و دیگر هیچ غمی نخواهد داشت. تا اینکه روز موعود فرا می‌رسد و آرزویش برآورده می‌شود، اما درست 1سال بعد تصمیم به ترمیم بینی خود می‌گیرد، چراکه احساس می‌کند یک طرف آن بزرگ‌تر از طرف دیگر است. این بار علاوه بر جراحی بینی از جراح خود می‌خواهد حجم لب‌ها و گونه‌هایش را همزمان با این عمل افزایش دهد. غافل از اینکه 6 ماه بعد ایراد دیگری در صورت خود پیدا می‌کند و همچنان به ملاقات و رفت و آمد به مطب، کلینیک و بیمارستان ادامه می‌دهد... .

شرح حالی که خواندید، به زندگی دختر جوانی تعلق دارد که شاید از ابتدا حتی به یک جراحی زیبایی هم نیاز نداشته اما متاسفانه آنقدر چهره خود را تغییر داده که دیگر شباهتی به تصویر روی شناسنامه‌اش ندارد. کم نیستند دختران جوانی که این روزها گرفتار چنین سرنوشتی می‌شوند و زمان و هزینه بسیاری را صرف جراحی‌های افراطی و غیرضروری می‌کنند. سوال مهمی که پیش می‌آید، این است که چنین رفتارهایی از کجا نشات می‌گیرند و اصلا چرا اعمال جراحی زیبایی در کشور ما تا این حد طرفدار دارند؟

پرداختن به مساله زیبایی یک نگاه دووجهی دارد. از این بابت که عده‌ای از افراد واقعا نیازمند رسیدگی به ظاهر خود هستند و از آن احساس خوشایندی پیدا می‌کنند اما عده‌ای دیگر بی‌دلیل و مدام به فکر ظاهر امور و به نمایش گذاشتن خود هستند. به نظر می‌رسد گروه دوم دارای مشکلات جدی در حوزه‌های روانی و ذهنی باشند. این‌گونه رفتارها دلایل مختلفی دارند و اغلب مربوط به دوران کودکی هستند. درواقع، این افراد اعتماد به نفس لازم و خودباوری را در کودکی تجربه نکرده‌اند و بر اثر آسیب‌های روانی، برخوردهای اطرافیان و نوع تربیتشان دچار نوعی خودکم‌بینی شده‌اند. از سوی دیگر، افرادی که در دوران کودکی بیش از حد مورد توجه والدین و به اصطلاح گل سرسبد خانواده بوده‌اند هم ممکن است برای حفظ این جایگاه در سال‌های آینده، خود را به شکل‌های مختلف به نمایش بگذارند، بنابراین لزوما اعتماد به نفس پایین باعث پرداختن به زیبایی‌های ظاهری نمی‌شود و جایگاه ارزشی کودک در خانواده هم می‌تواند در ایجاد اختلال ‌شخصیت‌ نمایشی یا هیستریونیک نقش داشته باشد.
 
شخصیت نمایشی‌
افرادی که به اختلال ‌شخصیت‌ نمایشی دچار هستند، خود را مدام با دیگران مقایسه می‌کنند و ظاهرشان را از راه‌های مختلف به نمایش می‌گذارند تا دیگران را جذب خود کنند، بنابراین به شکل افراطی به ظاهر خود رسیدگی می‌کنند و زندگی خیلی آشفته‌ای دارند. البته یک تیپ شخصیتی نیز وجود دارد که شبیه اختلال ‌شخصیت‌ نمایشی است اما اختلال محسوب نمی‌شود. افراد با این تیپ شخصیتی، خیلی به ظاهر خود، خانه و زندگی‌شان اهمیت می‌دهند و اگر فردی از ظاهرشان ایراد بگیرد خیلی حساس می‌شوند. این گروه از افراد باید مراقب باشند به سمت اختلال ‌شخصیت‌ نمایشی پیش نروند.
 
کمال‌طلبی
یکی دیگر از اختلالاتی که می‌تواند فرد را به سمت جراحی‌های زیبایی افراطی سوق دهد وسواس‌ فکری است. افراد مبتلا به این اختلال مدام وضعیت ظاهری و جزییات چهره خود را بررسی و آن را با دیگران مقایسه می‌کنند تا نقایص ظاهری خود را پیدا و آنها را برطرف کنند. این رفتار می‌تواند نشانی از احساس خودکم‌بینی و ضعف باشد که از دوران کودکی شکل گرفته است. با این حال پایه اصلی هر نوع وسواسی، کمال‌طلبی است. افراد کمال‌طلب همیشه دنبال بهترین‌ها هستند و می‌خواهند از خود یک موجود خاص و بی‌نقص بسازند، بنابراین نسبت به کوچک‌ترین نقصی به شدت حساس می‌شوند. این افراد آنقدر به جزییات فکر می‌کنند که ممکن است دچار وسواس‌ فکری شوند. درواقع، اگر حساسیت و افکار افراط‌گونه نسبت به موضوعات ظاهری بیشتر از 1 ماه طول بکشد، می‌توان گفت فرد دچار وسواس‌ فکری شده است. این شخص تا عمل زیبایی یا رسیدگی ظاهری مورد نظر را انجام ندهد، آرام نمی‌گیرد. البته در موارد بیمارگونه، فرد بعد از انجام جراحی‌های زیبایی و رسیدگی به ظاهر خود باز هم راضی و خوشحال نمی‌شود و فکر می‌کند می‌تواند بهتر از این باشد، بنابراین به مقایسه خود با دیگران ادامه می‌دهد و دنبال جراحی‌ها و رسیدگی‌های بعدی می‌رود.
 
خودزشت‌پنداری
خودزشت‌پنداری و نادیده گرفتن ویژگی‌های خوب ظاهری زمانی پیش می‌آید که فرد دچار احساس حقارت یا خودکم‌بینی باشد. این افراد همواره به عوامل بیرونی و ظاهری‌شان نگاه می‌کنند تا بتوانند از این طریق احساس ارزشمندی از دست‌رفته خود را جبران کنند. آنها می‌خواهند ارزشمند باشند و دیده شوند زیرا اغلب در دوران کودکی تحقیر شده، زیر سوال رفته و با دیگران مقایسه شده‌اند، بنابراین بخش‌های سالم شخصیتی‌شان شکل نگرفته و بدون هویت لازم برای ایستادن روی پاهای خود هستند. این افراد همیشه از درون احساس پریشانی و ناامنی می‌کنند و برای به‌دست آوردن این امنیت دنبال تایید و نگاه دیگران می‌روند. به همین دلیل سعی می‌کنند با عمل‌های جراحی از خود یک ویترین زیبا بسازند، اما در حقیقت با این کار پشت یک نقاب زیبا پنهان می‌شوند و از مساله اصلی فرار می‌کنند.

 

عده‌ای بی‌دلیل و مدام به فکر ظاهر امور و به نمایش گذاشتن خود هستند‎


ظاهربینی تا کجا خوب است؟
همه انسان‌ها، به‌خصوص افرادی که برای خود ارزش قائل هستند، به رسیدگی‌های ظاهری نیاز دارند. در اصل، این رفتار نشانه سلامت، شادابی و عزت‌نفس است. مشکل از جایی آغاز می‌شود که تمام دغدغه و مشغله ذهنی فرد طی روزهای متمادی به رسیدگی‌های ظاهری تبدیل شود. در این شرایط حتی ممکن است فرد از رفتار اشتباه خود آگاه نباشد و آن را بخش‌ طبیعی و سالم زندگی خود بداند، در حالی که با این رفتارها از هدف‌های مهم و معنادار زندگی بازمی‌ماند و مدام برای جلب نظر دیگران دست و پا می‌زند. درواقع، این افراد از طریق ظاهر خود به نوعی گدایی محبت، مهرطلبی و توجه‌طلبی می‌کنند.

نقش جامعه در ظاهربینی افراد
در جامعه‌ای که به وضعیت ظاهری بیش از حد توجه می‌شود و تفکر و عمق وجود ندارد، رسیدگی‌های ظاهری و جراحی‌های زیبایی افزایش پیدا می‌کنند. اگر افراد زمان زیادی را به امور ظاهری اختصاص دهند دیگر وقتی برای امور مهم‌تر مثل کتاب خواندن، دوره دیدن، رشد شخصی و افزایش آگاهی نخواهند داشت. مردم در چنین جامعه‌ای برای خود هویت مشخصی ندارند و مبنای ارزشمندی‌شان، زندگی و نظر دیگران است. در حالی که هر فردی باید شیوه زندگی خود را داشته باشد و آن را با دیدگاه‌ها، باورها و فرهنگ شخصی خودش بسنجد. ما نباید وضعیت ظاهری زندگی خود را با دیگران مقایسه کنیم بلکه باید ارزش‌هایمان را با آنها بسنجیم. همه ما می‌توانیم ظاهر، وسایل یا خانه خیلی بهتری داشته باشیم اما باید ابتدا از خود بپرسیم چه مسائل و معیارهایی به زندگی ما معنا می‌بخشند و عمیقا خوشحالمان می‌کنند.

یکی از دلایلی که مردم کشور ما به سمت مسائل ظاهری جذب شده‌اند تمایل به رشد، پیشرفت و به‌دست آوردن موفقیت است. البته این تمایل تا حد لازم می‌تواند مفید باشد اما اگر همه زندگی به آن اختصاص یابد از معنا و عمق رها می‌شویم و فقط به مسائل ظاهری می‌پردازیم، در نتیجه دچار احساس پوچی خواهیم شد. متاسفانه خیلی از مفاهیم موفقیتی مثل قانون جذب و... باعث شده ذهن افراد فقط به سمت به‌دست آوردن برود و آنها را در نیازها و خواسته‌هایشان گیر بیندازد. راه‌حل این است که هر فردی خودش یک نگاه و تفکر ویژه داشته باشد و ارزش‌های زندگی‌اش را با آنها بسنجد. در غیر این صورت هرچقدر هم که به امور ظاهری بپردازد، خوشحال و سرزنده نمی‌شود.
 
آقایان هم بی‌تقصیر نیستند
خیلی اوقات این سوال برای افراد پیش می‌آید که چرا بعضی از آقایان جذب خانم‌هایی با جراحی‌های زیبایی افراطی می‌شوند. در پاسخ باید گفت این گروه از آقایان به‌دلیل کمبودهای معنایی به راحتی جذب خانم‌هایی با اختلال ‌شخصیت‌ نمایشی می‌شوند. خانم‌هایی که دچار این اختلال شخصیتی هستند، رفتارهای جذب‌کننده‌ای دارند و اگر طرف مقابل آنها عزت‌نفس، احترام و ارزش لازم را نسبت به خود نداشته باشد، نمی‌تواند خود را مدیریت کند و جذب این فضا می‌شود، بنابراین بخشی از علت این رفتار به اختلال‌ شخصیتی بعضی از خانم‌ها و بخشی دیگر به ناتوانی مدیریت آقایان در تنوع‌طلبی مربوط است. به هر حال همه افراد دارای ویژگی تنوع‌طلبی و زیبایی‌دوستی هستند اما اگر مراقب آن نباشند، ممکن است به راحتی جذب تنوع ظاهری شوند و از مسائل اصلی درونی بازبمانند.
 
شاید به مشاوره نیاز داشته باشید
افراد دچار اختلال ‌شخصیت‌ نمایشی برای رهایی از این اختلال باید از متخصص یا روان‌شناس کمک بگیرند تا با روانکاوی و رفتن به لایه‌های عمیق شخصیتی، گره‌های مشکل‌ساز را در زندگی خود باز کنند، اما افرادی که دچار این اختلال نیستند و فقط زیاد از حد به مسائل ظاهری اهمیت می‌دهند باید به خود کمک کنند تا هویت درونی لازم را شکل دهند و خلاء عاطفی و روانی‌شان را برطرف کنند. این افراد تاکنون سعی داشته‌اند این خلاء را با رسیدگی به مسائل ظاهری پر کنند در حالی که اول از همه باید احساس خود‌کم‌بینی و حقارت را ترمیم و درمان کنند. برای این منظور می‌توان از کتاب‌ها و دوره‌های آموزشی، متخصصان و روان‌شناسان کمک گرفت. افراد مبتلا به وسواس‌ فکری نیز باید در درجه اول توقعات خود را پایین بیاورند و نقص‌هایشان را بپذیرند. این کار ابتدا بسیار دشوار است و شاید لازم باشد از روان‌شناس کمک بگیرند.
 
راه ترک اعتیاد به جراحی زیبایی
یک راه‌حل عمومی ‌برای ترمیم عزت‌نفس، تهیه فهرستی از داشته‌ها و ویژگی‌های مثبت درونی و شخصیتی است. البته در انتهای فهرست می‌توانید ویژگی‌های مثبت ظاهری خود را نیز ذکر کنید اما باید مراقب باشید فقط گرفتار مسائل ظاهری نشوید. همچنین می‌توانید از دیگران درخواست کنید سایر ویژگی‌های مثبت شما را نیز به این فهرست اضافه کنند. به این ترتیب، نگاهتان به سمت داشته‌های خود می‌رود و به‌تدریج احساس خود‌کم‌بینی جبران می‌شود. تمرین دوم برای ترمیم عزت‌نفس، بریدن بند ناف از دیگران است.

به عبارت دیگر، نباید دنبال تایید و ارزیابی نظر اطرافیان باشید بلکه باید خودتان این تایید را به خود بدهید. در مرحله سوم نیز باید نقص‌های خود را بپذیرید و آنها را به‌عنوان بخشی از ظاهر و شخصیت‌تان قبول کنید زیرا مادامی ‌که بخش‌های تاریک، ناسالم یا نقص‌گونه خود را کتمان و پنهان می‌کنید آن عیب بزرگ‌تر می‌شود، اما درست از زمان پذیرش آنها می‌توانید برای تغییرشان قدم بردارید و از لحاظ روانی بهبود یابید.

منبع: beytoote

آموزشی : این نشانه های می گوید شما افسردگی پنهان دارید!!

آموزشی :  این نشانه های می گوید شما افسردگی پنهان دارید!!


آدم‌های افسرده نشانه‌های روشنی دارند : غمگین و افسرده و بی‌توجه به اطرافند. اما آنهایی که افسردگی پنهان دارند چطور؟ آنها ممکن است که خیلی بیرون‌گرا و معاشرتی باشند. این افراد می‌توانند واقعیت را حتی از متخصصان هم پنهان کنند. چطور می‌شود آنها را شناسایی کرد و چطور می‌شود به آنها کمک کرد؟

بین 10 تا 15 درصد مردمی که افسردگی حاد دارند، دست به خودکشی می‌زنند. با وجود این برخی از مردم ممکن است آن را نادیده بگیرند و هرگز افسردگی خود را فاش نکنند. خیلی از آنها شخصیت اجتماعی متفاوتی دارند که با آنچه در درون‌شان می گذرد فرق دارد.

ممکن است شما هم آدم‌هایی را بشناسید که افسردگی خود را پنهان می‌کنند. با خواندن این متن می‌توانید علامت‌هایی را پیدا کنید که نشان می‌دهند مشکلی وجود دارد. یادتان باشد که وجود این علامت ها نشانه قطعی افسردگی نیست. اطرافیان هم درمانگر افراد افسرده نمی‌توانند باشند.


نقش آدم‌های اطراف آنجا مهم است که با پیدا کردن نشانه‌ها، فرد را تشویق به مراجعه به متخصص کنند و به او دلگرمی بدهند که کنارش خواهند بود.
 
ممکن است برونگرا و خوشحال به نظر برسند
محققان مرکز پزشکی دانشگاه روچستر دربافته‌اند که تشخیص افسردگی زمانی که افراد دچار «افسردگی شاد» هستند، دشوار است؛ به خصوص وقتی فرد افسرده مسن باشد. این گروه تحقیقاتی بر این باور است که برای برونگراها دشوار است که افسردگی خود را نشان بدهند. اما نباید تصور کرد که یک فرد برونگرا و اجتماعی نسبت به افسردگی ایمن است. باید حواس‌مان به نشانه‌های هشداردهنده باشد و بیش از همه، شنونده خوبی برایشان باشیم.
 
ممکن است افسردگی خود را پنهان کنند
مسایل فرهنگی در میزان نشان دادن افسردگی موثر است. تحقیقات جالبی درباره رفتار اروپایی‌ها و استرالیایی‌ها در مقابل افسردگی انجام شده است. مثلا در استرالیا، باورهای غلطی درباره افسردگی وجود دارد که باعث می‌شود بسیاری از افراد مبتلا آن را آشکار نکنند. آنها ممکن است از مطرح کردن افسردگی خود دچار شرمندگی باشند یا بترسند که کارشان را از دست بدهند یا نتوانند از مرخصی بیماری خود به دلیل مشکلات مربوط به روان استفاده کنند. دلیلش این است که استرالیایی‌ها ۱۴ روز مرخصی به دلیل افسردگی می‌گیرند در حالی که اروپایی‌ها می‌توانند ۳۶ روز مرخصی باشند.
 
ممکن است نیاز به درمان ترس‌ها و بیماری‌های گذشته داشته باشند
یک آدم موفق را تصور کنید که بچه‌های خوبی دارد، کار عالی و ازدواجی موفق. با این حال همچنان ممکن است که بخش دردناکی در زندگی گذشته این شخص وجود داشته باشد که هرگز به طور کامل درمان نشده است.


روانشناسان نام مخففی برای این گروه اشخاص برگزیده‌اند: «فردی که افسردگی‌اش را به نحو عالی پنهان کرده». اعتماد به نفس و شادی بیرونی این افراد در تضاد آشکار با آن چیزی است که در درون‌شان می‌گذرد. در چنین شرایطی، مشکل آنها اغلب نادیده گرفته می‌شود؛ به خصوص از سوی خودشان.


با این حال این افراد حتی ممکن است دست به خودکشی بزنند. تراژدی این است که هیچ کس نمی‌تواند به سادگی نشانه‌ای از افسردگی در این اشخاص بیابد و فرد مبتلا هم هرگز جرات نمی‌کند که با کسی در این باره حرف بزند. به همین دلیل ما همواره باید دوست یا فرد عزیزی را که درباره خستگی و اضطرابش حرف می‌زند جدی بگیریم و به حرف‌هایش با دقت گوش دهیم.

 

برخی از مردم ممکن است افسردگی خود را نادیده بگیرند و هرگز آن را فاش نکنند

 

ممکن است عادت‌های غذایی غیرعادی داشته باشند
بسیاری از کارشناسان معتقدند که ارتباط محکمی میان اختلالات تغذیه‌ای و افسردگی وجود دارد. این‌ها دو بیماری مختلف هستند که یکی از آنها ممکن است منجر به دیگری شود یا همزمان با هم رخ بدهد.


این روزها تعداد افرادی که از اختلالات تغذیه رنج می‌برند به مراتب بیشتر شده است. این موضوع می‌تواند دلایل مختلفی داشته باشد مثل فشارهای رسانه‌ها، تصورات افراد از شکل بدن و افسردگی.


اگر متوجه این نکته شدید که یکی از عزیزانتان دچار تغییرات عمده‌ای در غذا خوردنش شده، با او حرف بزنید و تشویقش کنید که دنبال درمان باشد. افسردگی پنهان ممکن است یکی از دلایلش باشد.
 
ممکن است شادی‌شان الکی باشد
اغلب، افرادی که دچار افسردگی پنهان هستند، نسبت به چیزهایی که قبلا به آنها علاقه داشتند و هیجان نشان می‌دادند بی‌علاقه می‌شوند. اگر کسی ادعا کرد که قطعا افسرده نیست اما دیگر به چیزی اهمیت نمی‌دهد، این موضوع می‌تواند نشانه مشکل مهم‌تری باشد. از آنها بخواهید که درباره مشکل‌شان حرف بزنند. این نخستین قدم درمان است.
 
ممکن است خشمگین و عصبی به نظر برسند
ما معمولا افسردگی را با نشانه‌هایی مثل غمگینی، ناامیدی، سودازدگی و گریه می‌شناسیم. اما نشانه‌های دیگری هم وجود دارد که اغلب ناشناخته می‌مانند چون آنها را به عنوان یک طغیان موقتی در نظر می‌گیریم. مثلا ما فکر می کنیم اگر کسی خشمگین شده، صرفا در لحظه عصبانی است اما در واقع خشم هم شیوه‌ای برای بروز افسردگی است. بسیاری از افراد از این شیوه برای بیان افسردگی‌شان استفاده می‌کنند.
 
ممکن است دچار کم‌خوابی باشند
اگر فرد عزیز شما از کم‌خوابی شکایت می‌کند یا حتی از خواب زیاد، این موضوع می‌تواند یک نشانه هشدار باشد. اختلالات خواب نشانه‌ای از یک مشکل عمیق‌تر هستند: مشکلاتی مثل اضطراب، بی‌خالی و افسردگی.


مشکلات خواب و افسردگی ارتباط نزدیکی به هم دارند. بنابراین اختلالت خواب را نایده نگیرید. در بسیاری از موارد، افسردگی آنقدر نادیده و دست کم گرفته می‌شود که نتیجه بدی به بار می‌آید.

منبع: beytoote

آموزشی : آیا فحش های رکیک باعث تعادل مغزی می شوند؟

آموزشی : آیا فحش های رکیک باعث تعادل مغزی می شوند؟


شاید خیلی ها بگویند که دشنام گویی، به خصوص از طریق بستری مثل اینترنت که افراد می توانند در آن باشخصیت های جعلی و ناشناس حضور یابند، امری طبیعی است .


با همگانی شدن فناوری ارتباطات دیجیتال و نفوذ شبکه جهانی اینترنت در تمام سطوح زندگی انسان قرن بیست و یک و ایجاد امکان ارتباط فوری و لحظه ای برای همه انسان ها از طریق گوشی های موبایل، انتظار می رفت سطح شعور و میزان ادب و فضائل انسانی در کاربران این فناوری ها هم بیشتر شود. اما می بینیم که گاهی، در بعضی از نقاط جهان، کاربران این فناوری بی نظیر چنان در بی ادبی و بی اخلاقی پیشرفت کرده اند که در تاریخ بشریت نظیرش را نمی توان یافت.

البته استفاده مقطعی و نادرست از فناوری های نوین ارتباط برای انتقال پیام های غیراخلاقی مخصوص کشور ما نیست، بلکه در همه جای جهان در حال اتفاق افتادن است، اما گاهی اوقات، گروه هایی از کاربران فارسی زبان به قدری در این مورد زیاده روی می کنند که هر انسان اخلاقمندی هم در کشور خودمان و هم در سراسر جهان سرافکنده می شود.

کافی است یکی از افراد مهم و حتی نه چندان مهم در گوشه ای از جهان به دم تیغ این بی آبروسازان وطنی بیفتد، چنان دشنام ها و جملات رکیکی نثارش می شوند که قربانی مجبور می شود حساب خود را کاملا مسدود کرده و ارتباط خود را با شبکه جهانی به کلی قطع کند.

شاید خیلی ها بگویند که دشنام گویی، به خصوص از طریق بستری مثل اینترنت که افراد می توانند در آن باشخصیت های جعلی و ناشناس حضور یابند، امری طبیعی است و فرد سالمی که روی چنین بستری برای خود با مشخصات واقعی حساب باز می کند، باید منتظر این بی حرمتی ها باشد، اما نکته اینجاست که تعداد این دشنام گوهای اینترنت باز، در مقاطعی به میلیون ها نفر می رسد. به زبان ساده و با یک حساب سرانگشتی از این همه آدم بی نزاکت، با احتمال زیاد چند نفر در بین دوستان و آشنایان ما هستند که مقابل ما ظاهری بسیار موجه دارند، اما به قول حافظ:
«چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند!»

سوالی که در اینجا مطرح می شود، این است که اساسا چرا این آدم ها این قدر راحت و بی مقدمه از واژه های بی ادبانه و شرم آور به دفعات استفاده می کنند؟! کار به جایی رسیده است که در حال حاضر، در سطح جامعه هم بچه های مدرسه ای نیز مثل نقل و نبات فحش های رکیک بر زبان می آورند، اما بزرگ ترها طوری با آن ها برخورد می کنند که انگار این اتفاق امری طبیعی است و نباید باعث تعجب شود!

جالب اینجاست که بعضی ها با استناد به تحقیقات علمی، اصرار دارند ثابت کنند که فحش دادن دل آدم را خنک می کند و فشار روانی و هیجانی و استرس فرد را کاهش می دهد و باعث می شود شخص عصبانی به جای آسیب رساندن به دیگران، با گفتن چند کلمه رکیک، خشمش فروکش کند و آرام شود! و بعضی از پژوهشگران هم مدعی اند که دشنام گویی در زمان استرس، باعث می شود قدرت تحمل انسان و مقاومت او در مقابل درد چند برابر شود و مثلا مدت بیشتری دستان خود را در آب داغ نگه دارد.

اما در کنار همه این موارد، پژوهش های بی طرفانه دیگری هم هستند که ثابت می کنند دشنام گویی و استفاده از این نوع کلمات منفی، موجب ایجاد فشار و استرس بیش از حد به مراکز هیجانی مغز می شود و در درازمدت آسیب های جدی به بار می آورد. به بیان دیگر، فحش دادن و جملات رکیک گفتن شاید به ظاهر، در مواقع خاص و بحرانی، دردهای هیجانی را کم کند، اما اگر تبدیل به عادت شود، می تواند به مغز و در نتیجه زندگی عادی فرد لطمه های سنگین وارد کند.

برای اینکه ببینیم چرا دشنام دادن و استفاده از کلمات رکیک در سطح جامعه و به خصوص در شبکه های اجتماعی تا این حد زیاد شده است، بیایید این پدیده را عمیق تر بررسی کنیم.

دشنام معمولا با زبان بیان می شود، هرچندگاهی آدم ها با حرکات بدن و گاهی با نقاشی و تصاویری که می کشند، بد و بیراه نثار هم می کنند. همه آدم ها از دوسالگی تا لحظه مرگ فحش دادن را می فهمند. هرچه دایره لغاتدشنام و تعداد کلمات رکیک یک فرد وسیع تر باشد، قاعدتا آن شخص بسته به موقعیت، دشنام های جانانه تر و موثرتری را بلد است!

این مهارتی است که همه ما انسان ها کمابیش داریم. خیلی از ما متوجه میزان دردناکی و سنگینی فحش ها هم می شویم و می دانیم که به کار بردن یک کلمه خاص در یک موقعیت ویژه برای یک فرد مشخص می تواند چقدر موثرتر از کاربرد کلمات رکیک دیگر باشد؛ یعنی ما آدم ها، خیلی ساده، فحش ها و دشنام هایی را که به سمت همدیگر می فرستیم، با وسواس و هوشمندانه انتخاب می کنیم. اما چرا؟

 


دشنام ها پیام های هیجانی و احساسی را منتقل می کنند



درواقع دشنام ها پیام های هیجانی و احساسی را منتقل می کنند و بسته به هیجانی که قرار است بیان شود، به شکل های مختلف نواخته می شود. استفاده از واژه های رکیک باعث می شود انرژی اضافی منفی یا مثبت موجود در مغز تخلیه شود و در نتیجه مغز به تعادل برسد. برای همین است که خیلی ها حتی وقتی شاد و سرخوش و شنگول هستند هم از واژه های بی ادبانه استفاده می کنند!

هر وقت دیدیم میزان استفاده از کلمات نامناسب و بی ادبانه در بین عده ای از افراد جامعه افزایش یافت، اولین نتیجه ای که می توان گرفت این است که انباشتگی هیجانات منفی و مثبت در مغز آن افراد بیش از حد تعادل است و لازم است آنان با ساده ترین ابزار که زبان نام دارد، این انرژی هیجانی اضافی را از خود دور کنند.

نتیجه اینکه اگر مردمی زیاد فحش می دهند، خیلی ساده می توان گفت که ظرف هیجانی آن ها بیش از گنجایش اسمی خود پر شده است؛ درست مثل زودپز که وقتی فشار درون آن از یک حد بیشتر شود، سوت می زند، این افراد نیز زودپر احساسشان دچار اضافه فشار هیجانی شده است و این فشار اضافی، سوار بر کلمات رکیک به بیرون پرتاب می شوند تا آن فرد خالی شود و به تعادل و آرامش مورد نیازش برسد.

بنابراین اگر در جامعه ای فحش و دشنام از حد طبیعی خود گذشت، کافی است علت اصلی آن که اضافه هیجان های منفی و نیز سرریز هیجانات مثبت است، مدیریت کنیم و در گام اول مانع تحریک احساسی و زیاد شدن بی دلیل این هیجانات شویم و در گام دوم روش های معقولانه تر و سالم تری را برای کنترل هیجان ها به افراد آموزش دهیم.

البته ناگفته نماند که واژه های رکیک به خاطر وارد کردن ضربه احساسی و هیجانی بالا به شنونده و مخاطب خود، جدا از آرام سازی و تخلیه هیجانی فرد می توانند ماموریت های دیگری را هم به عهده گیرند؛ مثلا خیلی ها برای «هویت یابی» دست به دامان کلمات زشت می شوند و حیت بعضی از پسرها برای اینکه جزو پسربدها به شمار آیند و بقیه به آن ها احترام بگذارند و از آن ها حساب ببرند، تا می توانند کلمات ممنوعه بسیاری را در جملات خود می گویند؛ همچنین دخترها هم برای اینکه کمتر شکننده به نظر آیند و شخصیت قوی از خود به نمایش گذارند، به دشنام دادن و استفاده از کلمات رکیک رو می آورند.

خیلی ها هم برای محافظت از خودشان و ایجاد فاصله بین آدم هایی که نسبت به آن ها احساس خطر می کنند، به فحاشی متوسل می شوند؛ مثلا بسیاری از خانم هایی که همسرشان فوت کرده است و یا مجبورند در مشاغل مردانه کار کنند، برای اینکه یک لایه حفاظتی بین خود و آدم شرورها ایجاد کنند، ترجیح می دهند از کلمات نازیبا استفاده بکنند، گرچه می دانند این طور صحبت کردن باعث می شود خیلی از آدم خوب ها از آن ها فاصله بگیرند.

البته در زشت و ناپسند بودن دشنام تردیدی نیست و هرچه یک فرد یا یک مجموعه از افراد، در سخن گفتن خود از واژه های بی ادبانه بیشتر استفاده کند، نه تنها ارزش اجتماعی خود را زیر سوال می برند، بلکه شان جایگاهی را هم که اشغال کرده اند، نابود کنند.

اما از سوی دیگر میزان استفاده از کلمات رکیک نمایانگر انباشت هیجان و سرریز شدن احساسات منفی و مثبتی است که ذهن فرد فحاش نتوانسته است آن ها را مدیریت و کنترل کند. اگر قرار باشد جلوی فحاشی گرفته شود، در ابتدا باید منشا آن پیدا شود. بسیاری اوقات اگر سرچشمه هیجان اضافی و سربار پیدا شده و تولید آن متوقف شود، استفاده از کلمات بی ادبانه هم عملا به صفر می رسد.

 یادمان باشد زودپزی که فشار داخل آن در حد خطر نباشد، سوت نمی زند. زودپز زمانی به سوت زدن می افتد که فشار درونش بیشتر از حد تعریف شده باشد. برای کاهش فشار هم کافی است حرارت زیر زودپز کم شود؛ چون وقتی دما  کاهش یابد، صدای سوت دیگر شنیده نمی شود.


منبع: beytoote

آموزش 5 روش طبیعی برای درمان اضطراب

آموزش 5 روش طبیعی برای درمان اضطراب


پول، کار، بچه ها، زندگی عشقی، خانواده، مدرسه، و خیلی چیزهای دیگر در جهان وجود دارد که باعث اضطراب شما می شود. از همه بدتر، ممکن است آن ها چیزهای کوچکی باشند که شما نمی توانید در آن لحظه آن ها را اداره کنید. شما می ترسید و کنترل شما تحت تاثیر قرار می گیرد. حملات اضطراب واقعی و واقعا ترسناک هستند.

پنج روش طبیعی برای درمان اضطراب

۱ـ رژیم غذایی خود را تغییر دهید
رژیم غذایی نقش موثری در تنظیم بدن شما دارد. در برخی از موارد، اضطراب ممکن است به دلیل به اندازه کافی غذا نخوردن، یا غذا خوردن نامناسب باشد. اگر قند خون شما کم باشد، ممکن است شما شروع به احساس اضطراب بیشتری کنید.برای مبارزه با اضطراب از خورن صبحانه اجتناب نکنید. تخم مرغ به عنوان یک صبحانه حاوی مقدار زیادی از پروتئین و کولین است که میزان پایین کولین با اضطراب در بیماران همراه است. شما همچنین باید مطمئن شوید که به یک رژیم غذایی پر از امگا ۳ برای توانایی های قلب و حفاظت از مغز داشته باشید.

۲ـ چای بابونه بنوشید
همان اثرات آرام بخش بابونه است که آن را تبدیل به یک ماده مهم در کرم های موضعی می کند که خارش را تسکین می دهد و می تواند به شما کمک کند که آرام تر باشید. بابونه در بسیاری از اشکال مختلف وجود دارد. اما اغلب در چای مصرف می شود. بابونه به همان بخش از مغز واکنش نشان می دهد که یک دیازپام تاثیر می‌گذارد.

۳ـ بیشتر ورزش کنید
با کمی کمتر از نیم ساعت ورزش در روز بدن خود را در برابر اضطراب مقاوم کنید. تمرینات قدرتی، شنا، دویدن، حتی راه رفتن سریع، این که چه نوع ورزشی انجام می دهید مهم نیست، تا زمانی که شما فعال هستید مبارزه با اضطراب نیز وجود دارد.

۴ـ عطر سنبل بزنید
سنبل علاوه بر زیبایی، بوی فوق العاده ای دارد که در واقع یک مستی آور خفیف و امن است. به همین دلیل برای کمک به افرادی که در موقعیت های استرس‌زا هستند کمک کننده است و احساس آرامش بیشتری می آورد. زمانی که احساس اضطراب و یا خستگی می کنید اتاق خود را با عطر و بوی سنبل پر کنید و نفس عمیق بکشید.

۵ـ از مکمل های والرین استفاده کنید
والرین کاهنده اضطراب هستند و به خواب طبیعی کمک می کند. قسمت بد در مورد والرین بوی بد آن است. بوی والرین مانع از استفاده آن به عنوان چای می شود (مگر این که که با مواد دیگر به شدت پوشانده شود). اکثر افراد والرین را به شکل کپسول مصرف می کنند

 

منبع : beytoote

Publish the Menu module to "offcanvas" position. Here you can publish other modules as well.
Learn More.